نقد فیلم باده میان چوته میان
صحنههای اکشن روی پرده سینما هرگز تا این حد خستهکننده و یکنواخت نبودهاند. «باده میان چوته میان» به کارگردانی و نویسندگی مشترک علی عباس ظفر، مملو از اکشن انفجاری است. این زنجیره از صحنههای شلوغ و پر زرق و برق، هیچ فضایی برای هیچ چیز دیگری باقی نمیگذارد. «باده میان چوته میان» سرشار از تکراری بودن، کلیشه و سروصداست. در این نمایش پر سر و صدا که پر از اغراق و بیمعنایی است، شخصیتها برای جلب توجه تماشاگران با یکدیگر رقابت میکنند.
با اینکه فیلم «باده میان چوته میان» تلاش میکند با تکیه بر شهرت بازیگران، فیلمنامهی ضعیف و فقدان محتوای باارزش خود را پنهان کند، اما موفق نمیشود. کاپیتان فِرِدی شخصیت مغروری است که فکر میکند هیچکس به پایش نمیرسد. او سعی دارد کاپیتان راکش (یا راکی) با بازی تایگر شروف را که همکار جوانتر اوست، متقاعد کند که بدون تجربه و پختگی یک نظامی کارکشته مثل او، راکی هیچ کاری از پیش نمیبرد. اما راکی که به سادگی تسلیم نمیشود، روی این موضوع پافشاری میکند که با سبک خودش، یعنی سرعتی و تند و تیز بودن، عملکرد بهتری دارد.
باده میان چوته میان پر سرعت و خشمگین است اما در عین حال به طرز آزاردهندهای بیمحتوا و پوچ است. فیلم بدون هیچ مکثی از یک صحنهی اکشن پر هرج و مرج به صحنهی دیگر میپرد و تلاش میکند با روشهای ضعیف و ساختگی، درگیریهای عظیم را به هم وصل کند.
گلولهها شلیک میشوند، بمبها منفجر میشوند، وسایل نقلیه در آتش میسوزند و هلیکوپترها، تانکها و خودروهای زرهی در یک سری رویدادهای مبهم و خستهکننده به هم میریزند. این اتفاقات آنقدر طاقتفرسا و فاحش هستند که مغز را بیحس میکنند تا جایی که شروع میکنید به این فکر کنید که آیا اصلاً سلولهای خاکستریای برای ساخت این فیلم به کار رفته است؟!
داستان به طرز حیرتانگیزی پوچ است. فردی و راکی، دو سرباز زبده، به دلیل سرپیچی از فرمان از ارتش اخراج میشوند [اخراج شدن با دیوانعالی نظامی (court-martial) کمی متفاوت است، اما منظور اصلی متن منتقل میشود]. اما تا مدتها بعد در فیلم، مخاطب نمیفهمد که چرا اخراج شدهاند. با این حال، قبل از اینکه به آن بخش برسیم، فِرِدی را در حال کار در یک معدن نفت در صحرا و راکی را در حال خاموش کردن آتش و نجات یک گربهی گرفتار در دهلی میبینیم.
فیلمنامهی این فیلم شبیه تکههایی به نظر میرسد که از فیلمهای «پاتان»، «جوان»، «جنگ» و فیلمهای مارول برداشته شده است. تقریباً هیچ چیز جدیدی در فیلم وجود ندارد که قبلاً ندیده باشید. به عبارت ساده، این فیلم نسخهی بازیافتی از تمام کلیشههای تکراریای است که بالیوود برای مدت زمان زیادی بیش از حد روی آنها تکیه کرده است.
تصور کنید بخواهند توجیه کنند که چگونه آکشی و تایگر، با وجود مصدومیت، همیشه موفق میشوند دوباره روی پا بایستند و با همان قدرت مبارزه کنند. دیالوگی را از یک افسر میشنویم که میگوید: «اینها از هنگ شیرها میان و سربازان این هنگ هر چه زخمیتر باشند خطرناکترند.» چه دیالوگ باهوشانهای!
حتی از نظر سرگرمی، با اینکه فیلم اکشن پر از شوخیهای پراکنده است که اغلب با سبکهای خاص بازیگران اصلی ارائه میشود، اما وقتی به دنبال کمی تفریح واقعی باشید، همه چیز خیلی بیمزه میشود. فیلمنامهی نوشتهشده توسط علی عباس ظفر و آدیتیا باسو بسیار پرسرعت است و به شما اجازه نفس کشیدن، فکر کردن یا پلک زدن نمیدهد. اینکه این یک نکته مثبت است یا منفی، به نظر شما بستگی دارد.
از این کارگردان تایگر دو رو دیدم که اصلا جالب نبود تایگر ۱ رو هزار بار دیدم ولی دومیش رو یکبار به زور دیدم حتی سومی هم از دومی بهتر بود