به بهانه تولد شاهرخ خان، نگاهی به زندگی و افتخارات او (بخش اول)
شاهرخ خان آدم کوچکی نیست! حتی این روزها که ستارههای جوان بالیوود سینما را به دست گرفتهاند هم شاهرخ خان بزرگترین و پرطرفدارترین چهره این کشور است. بیدلیل نیست هزاران لقب دارد و یکی از یکی باشکوهتر! از پادشاه بالیوود و کینگ خان گفتن مردم میتوان فهمید. شاهرخ خان نه فقط با بازیگری خارقالعاده خود، نه با چشمان نافذ و خیرهکنندهاش و حتی نه با موفقیت بیمثالش در سینما بلکه علاوه بر اینها به دلیل قلب مهربان و طلایی خود در جهان محبوبیتی بیشمار دارد و طرفدارانی که حاضرند برای یک لحظه تماشایش در هنگام تولد (در قصر شاهرخ خان) و لحظهای فریاد و دست تکاندادن، سر و دست بشکنند.
دوم نوامبر 1965 شخصی چشم به جهان گشود که خانوادهاش در فقر مطلق دست و پا میزد. سینما؟ خندهدار بود، این خانواده حتی اگر میتوانست مایحتاج زندگی این نوزاد را برآورده کند شاهکار کرده بود. آشنای گردنکلفت و پارتیبازی؟ امکان نداشت! چه کسی این خانواده را میشناخت که بخواهد فرزندشان را با باندبازی وارد سینما کند. حالا تصور اینکه با همه اینها شاهرخ خان چه سوپراستار بیبدیل و توانمندی شد کمی سخت است! ما عادت کردیم به اینکه همیشه پادشاه بالیوود را صدرنشین بدانیم وگرنه چنین آغازی محال بود به ستارهای پرفروغ در جهان تبدیل شود.
شاهرخ خان وقتی یک کودک رویاپرداز بود برای اولینبار به سختی توانست رویای کوچک رفتن به سینما و تماشای فیلم را برآورده کند. مادرش که انسانی بود شریف این اتفاق را رقم زد تا این رویای کوچک را حقیقت ببخشد. شاهرخ خان رفت و فیلمی از یاش چوپرای بزرگ دید. یاش چوپرا که سینمای هند را دگرگون کرد و زبان جدیدی برای این هنر در هندوستان ابداع کرد. حالا به این جمله دقت کنید: «آن کودک رفت فیلم کارگردانی را دید که آخرین فیلم او قبل از مرگ با بازی همین کودک یعنی شاهرخ خان به روی پرده رفت!» عجیب است؟ اصلا و ابدا. شاهرخ خان از همان لحظهای که چشمش را به روی جهان باز کرد بخت بلندی داشت. از همان لحظه مقدر شده بود که این چهره تبدیل شود به یک بزرگمرد تاثیرگذار!
شاهرخ خان همان روز آیندهاش را پیدا و حمایت مادرش را هم دریافت کرد. هرچند اوضاع مالی اجازه حمایتی بزرگتر از تشویق زبانی نمیداد اما همین تشویق برای شاهرخ خان دلخوشی بود. چاره چه بود؟ اینکه از دهلی به بمبئی برود و رویای بازیگری را دنبال کند. اما بهانهای نداشت! شاهرخ خان که ژانر عاشقانه را در هند معنا کرد، عشق را بهتر به مردم فهماند و دوستداشتن را تعریف کرد خودش آنچنان عشق بزرگی تجربه کرد که بهانهای شد برای سفر و دنبالکردن این رویای بزرگ و در ظاهر دستنیافتنی! شاهرخ خان جوان عاشق دختری شد زیبا و باکمالات اما طولی نکشید که این دختر رفت. رفت به شهر اول هند یعنی بمبئی! حالا بهانه شاهرخ خان جور شد. حداقل برای خودش! او هم بار سفر بست و بدون هیچ دارایی رفت تا به عشق خود برسد! بیخود نیست که او در فیلمهایش بهترین شکل عشق را ترسیم میکند.
شاهرخ خان رفت و شروع شد! هم رسیدن به معشوق و هم رویای بزرگ سینما که هیچکس باور نداشت. شاهرخ خان به بهترین شکل ممکن فعل خواستن را صرف کرد. او روبهروی دریای بمبئی ایستاد و با خود گفت روزی پادشاه این شهر میشوم. حالا عمارت باشکوه شاهرخ خان کنار آن دریاست و حتی به مراتب شهرت بیشتری نسبت به این دریا دارد. شاهرخ خان هم که نه فقط پادشاه بمبئی بلکه پادشاه کل سینمای هند شد و فرمانرواییاش در کل جهان پرآوازه است.
نویسنده: علی سرورعظیمی
واقعاً شاهرخ آدم بزرگیه خیلی خوب نوشتید دمتون گرم واقعاً لذت بردم ایشالا شاهمون 150سال عمر کنه و بدرخشه
مقاله کار دوست عزیز، آقای سرورعظیمی بود. واقعا خودمم لذت بردم. خوشحالم که مورد پسند شما واقع شده